1
پس از آن که سرجو لیونه وسترنهای سهگانهی مشهورش، یک مشت دلار (1964)، برای چند دلار بیشتر (1965)، و خوب، بد، زشت (1966)، را ساخت، تصمیم داشت تا از ژانر وسترن فاصله بگیرد و فیلمی گانگستری که در ذهن داشت بسازد: روزی روزگاری در آمریکا. برای ساختن همین فیلم بود که حتا کارگردانی پدرخوانده را هم که پیش از فرانسیس فورد کاپولا به او پیشنهاد شده بود رد کرد تا روایت خود را از مافیا بسازد.
اما مشکل آنجا بود که تهیهکنندگان آمریکایی که از فروش وسترنهای اسپاگتی لیونه سرمست بودند اعلام کردند که تنها به شرطی حاضر به سرمایهگذاری در روزی روزگاری در آمریکا میشوند که لیونه پیش از آن یک وسترن دیگر هم برایشان بسازد. این گونه بود که لیونه به فکر ساختن یک سهگانهی دیگر افتاد؛ این بار دربارهی سه برههی مختلف تاریخ آمریکا که با روزی روزگاری در غرب (1968) در غرب وحشی آغاز میشد؛ با یک مشت دینامیت (1971) ادامه مییافت؛ و سرانجام با «حماسهی شاعرانهی خشونت و آزورزی»[1]، روزی روزگاری در آمریکا (1984)، به پایان و به زمان حال میرسید.