1
روزها بیامان میگذرند
و فرومیریزد دستخط تو
از حواشی نامههای قدیمی
نقش ِ سرخآبی ِ بوسهات
کنار امضای رنگپریده
گل سرخیست در برف.
2
بر این جادهی ساحلی هرگز
اینچنین بیاعتنا به دریا
و پُرگاز نراندهام
هر جایپایی
بر ماسههای خیس
شباهت به جایپای تو دارد.
3
گفته بودم زیباتر
از تمام ستارگانی هستی
که سینمای جهان کشف کرده است
حالا هزار سال نوری
دور شدهای از من
و هزار بار زیباتر.
4
حتا از آدمک برفی
شال و کلاهی بر جا میماند
و هویج کبودی بر چمن ِ زرد
اما به یادگار از تو
نمانده در این خانه هیچ
جز
سرمای قلب ِ یخزدهات.
5
مسافران ِ دوردست
و بیبازگشت را
از چمدان بزرگشان میتوان شناخت
کیف چرمینی که تو با خشم
بر شانه آویختی
سفری یکروزه را حتا
کفاف نمیداد.
6
یاد گرفتهام
تنهاییم را ماهرانه
تنهاییم را ماهرانه
پشت روزنامهای پنهان کنم
اما از مهتاب
که بوی شانههای تو را میدهد
چیزی را نمیتوان پنهان کرد.
7
آسمان
و هرچه آبی ِ دیگر
اگر چشمان تو نیست،
رنگ ِ هدررفته است.
بر بوم روزهای حرامشده
چه رنگها
که هدر رفتند و
تو نشدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعر: عباس صفاری
عکس: سوفیا لورن