«اين اسبابي كه فراهم آمده است [علت] عمده اين است كه ديوان در فكر رعيت نيست. هر كه هر چه توانسته است به هر كه كرد و از پيش برد، كسي سوال و جواب نميكند. جزا در كار نيست. همين قدر است كه به ديوان پول بدهند. اين است كه كارها الي اينجا رسيده... خيال باطني اين حضرات انگليسي اين است كه رگ وريشهي در ايران كرده، رعيت را مقروض خودشان نموده، مثل هندوستان يك مرتبه گرفته باشند». (حاجي محمدرحيم اصفهاني - از بازرگانان)
«با آمدن مامور كمپاني رژي به آن شهر دويست كاسب و تاجر كرماني كه كار و معيشت آنها منحصر به تنباكوفروشي بود، حالا دست از كار كشيدهاند... بازرگانان قليانهاي خودشان را از اتاق انداخته بودند ميان كاروانسرا و شكسته بودند. و بعضي اشخاص ديگر متابعت آنها را نمودهاند. ولي هنوز از جانب مجتهدين و علما نفي نشده است». (نامهي ميرزا سيد علي خان و معينالتجار به امينالضرب)
«نشر آن حكم مرجع تشيع [ميرزاي شيرازي] دروغ سياسي بود... روس در رقابت با حريف انگليسيش فعال بود؛ ملكالتجار هم آدم دغلكاري بود و به هيچ وجه [در برهم زدن بساط رژي به تحريك روس] انگيزهي ملي نداشت (چنان كه در دورهي مشروطيت امتيازنامهي راه آستارا را به روس فروخت و به سفارتخانهي روس پناه جست). آن ملاي آشتياني [مجتهد پايتخت كه امتياز را طرد كرده بود] هم مجتهد پرهيزگاري نبود؛ همچنان كه رشوهي ظاهر و آشكار گرفتن را از بدعتهاي او شناختهاند [به نوشتهي ناظمالاسلام كرماني در تاريخ بيداري ايرانيان]. اما قضيهي مهم تاريخي اين است كه امتيازنامهي رژي صنف كاسب و بازرگان را برانگيزاند؛ پس از آن مرجع تشيع مسووليت حكم ساختگي را به گردن گرفت و انحصارنامه را مردود اعلام كرد».
«هرگاه صداي دفي از خانهاي بلند شود، رگ امر به معروف حضرات آيتالله به حركت در آمده، لشكر طلاب تا ريختن خون صاحبخانه ايستادگي ميكنند. اما اگر فرياد مردم از ظلم حكام به آسمان برسد، همان آقايان را كك نميگزد و سكوت مينمايند. اين همه توهين و جرم و جنايت كه حكام بر ملت روا ميدارند در نزد آقايان گويا از عاديات است... در بسياري از اين كارها خود به ايشان ياري ميكنيد! براي اين امت چه كردهايد؟ كي شما اتفاق نموده، ملت را دعوت به رفع ظلم نموديد»؟ (از اعلامنامههاي زمان واقعهي رژي، در اعتراض به سكوت و بيعملي علما)
«هنوز آن فقره جهاديهي علماي كربلا و نجف كه آمدند طهران و فتحعليشاه بيچاره را واداشته با دولت روسيه به جنگ و جدال انداخته از نظرها دور نشده است. و هر چه دولت ايران تا به حال ميكشد از نتيجهي همان نصايح علماي آن وقت كربلا و نجف است». (نامهي ناصرالدينشاه به نايبالسلطنه، پس از قبول فتواي ساختگي توسط ميرزا حسن شيرازي)
«هر گاه اين چند نفري كه در اصفهان اجير و نوكر فرنگي شده، دين و دنياي خودشان را به فرنگي فروختهاند، قدري استقامت طبع به هم رسانيده، تا يك درجه حفظ ملت نموده... خودداري نمايند، بديهي و واضع است كه رژي آخرالامر مجبور ميشود كه بيايد تنباكو را به قيمتهايي كه مطلوب و منظور ايشان است خريدار باشد. ولي آن دينداري و وطنپرستي در امثال ماها نيست. و به كوشش خودمان هميشه نفوس خودمان را فداي خارجه مينماييم». (حاجي محمدصادق اصفهاني، از بازرگانان اصفهان، به امينالضرب)