چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۵

فرازهايي از جنبش مشروطه‌خواهي - 4 - صدارت امين‌الدوله

«عيب كار در اين است كه هنر مملكتداري ما در خزانه‌ي دولت يك دينار پول و در بانكهاي ايران يك پول اعتبار قرض و در رعيت يك جو اميد و اطاعت و در ملاها يك ذره مروت و موافقت باقي نگذاشته است. قريب سه كرور قرض نفعي داريم؛ براتهاي ديواني از سه سال در دست همه‌ي طبقات لاوصول مانده است؛ غالب حكام و مباشرين ما از دولت طلبكارند؛ قشون از چند سال پيش دعاوي دارند كه رشته‌ي انتظام آنها به كلي گسيخته است... به كار افساد و بلوا هم عادت كرده‌ايم. بالاخره اين همه گرفتاري و پريشاني مرا از مردن بازداشته». (امين‌الدوله به ملكم)

«دولت امين‌الدوله نقشه‌ي اصلاح ماليه را ريخت. مهمترين مواد آن عبارت بودند از: تمركز دستگاه ماليه، رساندن ماليات كامل ولايات به خزانه، تعديل دخل و خرج، بستن ماليات مستقيم به مواجبهاي هنگفت كه صاحبان آنها اساسا مالياتي نمي‌پرداختند، استخدام مستشاران بلژيكي براي اداره‌ي دولتي گمرك و پستخانه... دولت در تنگناي مالي به بازار بين‌الملل پول رو آورد و مبلغ چهل ميليون فرانك وام مي‌خواست. امين‌الدوله در پي استقراض از بانكهاي يكي از سه كشور فرانسه، هلند و بلژيك بود... روس و انگليس هيچ كدام از اين بابت خرسند نبودند. هر كدام انفرادي نفوذ خود را به كار بردند كه كار وام گرفتن ايران سر نگيرد و نمايندگان سياسي هر دو در تهران زبان اعتراض گشودند. اين نموداري بود از ديپلماسي مستمر روس و انگليس كه پاي منافع دولت ثالثي در ايران باز نشود... روس، گذشته از مخالفت با وام گرفتن ايران از بازار پول اروپا، از اصل مخالف جدي دولت امين‌الدوله بود. خواست به توطئه‌چيني حكومت او را براندازد. يكباره نغمه‌ي مخالفت با استقراض خارجي بلند شد؛ ملايان از منبر نداي اعتراض برداشتند. و به تصريح وزيرمختار انگليس [هاردينگ به ساليسبوري]: اين ملاياني بودند كه امين‌الدوله نسبت به مقاصد و نفوذ آنان بي‌اعتنا بود و در مقابل طمع‌كاريشان مقاومت مستمر به خرج مي‌داد... ميرزا حسن آشتياني مجتهد [تهران] با سياست روس دمساز بود. به علاوه ملايان به منظور بي‌اعتبار ساختن حكومت او در پي حادثه‌آفريني بودند... دسته‌اي را تحريك كردند كه به محله‌ي يهوديان هجوم آورند و مردم را آزار برسانند. اما امين‌الدوله پيشدستي كرد؛ به آنجا سرباز فرستاد؛ و چند تن از فتنه‌انگيزان را (ازجمله حاج كاظم ملك‌التجار كه... ازعمال سفارت روس بود) تبعيد ساخت... رياست آن گروه را ميرزا حسن آشتياني داشت؛ مجتهدي كه او را به پاكدامني نشناخته‌اند. طلاب و آخوندهاي هواخواه او در مدرسه‌ي خان‌مروي گرد آمدند. حرفشان اين بود كه توليت و موقوفات آن مدرسه به خانواده‌ي ملاك آشتياني سپرده شود. چون به تقاضايشان اعتنايي نشد، ميرزا حسن آشتياني آهنگ مهاجرت به عتبات را كرد. خيال مي‌كرد مردم دنبال آقا را مي‌گيرند و واقعه‌ي زمان رژي تكرار مي‌گردد. امين‌الدوله شاه را به مقاومت واداشت؛ مسووليت را به گردن گرفت؛ و به آشتياني پيغام فرستاد بدين مضمون: راه عتبات بسته نيست؛ اگر جدا به خيال مهاجرت هستيد، كسي مانع نخواهد شد. نكته‌ي باريك اينجاست كه چون امين‌الدوله در عقيده‌ي عام پايگاهي داشت، ملايان هيچ گاه نتوانستند او را در افكار عمومي محكوم گردانند يا مردم را بر او بشورانند. به علاوه در عين اين كه او ملايم‌رفتار بود، به جاي خود استقامت مي‌ورزيد. به هر صورت در حمله‌ي ملايان به حكومت امين‌الدوله انگيزه‌ي ملي در كار نبود؛ سودپرستي صرف بود».

«اقدام امين‌الدوله در تحصيل وام از بانكهاي فرانسه و بلژيك و هلند به نامرادي انجاميد. او نيك آگاه بود كه فشار انگليس و روس مانع آن گشته. اكنون دولت روس پيشنهادي داد مبني بر اين كه بانك روس حاضر است نيازمندي مالي ايران را برآورد. وزير امور خارجه، ميرزا محسن خان مشير‌الدوله، به طعنه و بي‌پرده گفت: ايرانيان كه دلايل كافي از نيات خيرخواهانه‌ي روس در باطل كردن هر اقدام ترقيخواهي و ايجاد هر گونه مانعي بر سر راه پيشرفت و رفورم مملكتشان دارند [!]، شايق اين نيستند كه زنجيرهاي تازه‌اي براي خود بسازند».

« [امين‌الدوله] اعلام مي‌كند كه ديگر اگر كسي برايش نامه‌اي با عناوين تملق‌آميز معمول بنويسد نامه‌اش را نخواهد خواند. ولي در غير اين صورت، هر نامه‌اي را كه به دستش برسد خواهد خواند. (پس از بركناري او، وضع به صورت سابقش برگشت). كمي بعد... تصميم وزير مبني بر اين كه مواجب نورچشميها و علما و اعيان تهران را قطع كند، بين آنها ولوله مي‌افكند. مهر وزارت نيز در اختيار وزير است و تا مكتوبي را نخواند، مهر نمي‌كند. بدون دليل قانع‌كننده به كسي پول نمي‌دهد، به فتواهاي ضد و نقيض علما توجه نمي‌كند و بعضي راههاي كسب درآمد آنها را هم مي‌بندد. امين‌السلطان قول مي‌دهد كه اگر جاي او را بگيرد، همه‌ي اينها را به صورت سابقشان برگرداند. طولي نمي‌كشد كه اين اتفاق مي‌افتد». (همايون كاتوزيان، دولت و جامعه در ايران، برگردان حسن افشار)