http://meninalua.deviantart.com/art/Where-are-you-going-102837921 |
آن یـکـی رفـت و در یــاری بزد گفت یارش: «کیستی ای معتمد»؟
گفت: «من»، گفتش: «برو، هنگام نیست برچـنین خــوانی مـقـام خــام نیست
خام را جــز آتـش ِ هـجـر و فــراق که پزد؟ که وارهانَد از نفاق؟
چون تویی ِ تو هنوز از تو نرفت سوختن باید تو را در نار ِ تفت»
رفت آن مسکین و سالی در سفر در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت و سوخته، پس بازگشت باز گِرد ِ خانهی انباز گشت
حلقه بر در زد به صد لطف و ادب تا بنجهد بی ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که: «بر در کیست آن»؟ گفت: «بر در هم تویی ای دلسِتان»
گفت: «اکنون چون منی، ای من، درآ نیست گنجایی دو من در یک سَرا
نیست سوزن را سر رشتهیْ دوتا چون که یکتایی در این سوزن درآ»...
(مولانا)